دست‌هاي نويسنده

احمد زاهدي لنگرودي
idehazdamha@yahoo.com

دست‌هاي نويسنده


احمدزاهدي لنگرودي

به‌دوست نويسنده‌ام: قاسم‌كشكولي


داستان نويسنده تازه تمام شده بود كه فهميد مرده؛ فهميد كه اصلاً خودش، خودش را كشته. زنش ناهيد آن‌جا كنار در ايستاده بود و پسرشان الله‌تي‌تي * را كه به مدرسه مي‌رفت صدا مي‌زد كه انگار چيزي را جاگذاشته‌اي؛ صبركن الله‌تي‌تي **

نويسنده نمي‌داند كه همه‌ي اين‌ها بوده كه در داستانش نوشته و يا اين‌كه داستان زنده شده؛ در هر حال او بايد حالا مرده باشد. مي‌گويند نويسنده تا آثارش خوانده مي‌شود در آن‌ها زنده‌ است؛ اما داستان آخر نويسنده را كه آخر داستان مي‌ميرد، تاكنون كسي نخوانده. او فكر مي‌كرد پس از مرگ نويسنده هم مي‌شود ماجرا را ادامه داد تا بخشي از حيات نويسنده ادامه يابد؛ مي‌شود برايش بزرگ‌داشت گذاشت و از او تجيل كرد.

- آره،اين‌جوري بهتره،پيام اخلاقي هم داره؟

اين‌را نويسنده گفت و شروع كرد كه براي حفظ حيات خود ادامه‌ي داستان را بنويسد.«اما نويسنده‌اي كه مرده،كه خفه شده،ترورشده،حالا هرجور كه داستانش تمام شده،ديگر نيست كه باقي ماجرا را ببيند و بنويسد.»

ناهيد برايش چاي آورد و نويسنده چند صفحه‌اي به او داد كه بخواند؛خواند و گفت:تو مرده‌اي تو ديگر مرد من نيستي.

نويسنده ‌نوشت: «با وجود اين‌كه ساعتي مي‌شود كه من اين‌جا پشتِ ميزِكارم مرده‌ام،اما زنم‌كه برايم چاي آورده وتكانم داده‌ چون‌ فكر مي‌كرده‌ خوابم، اين‌را تازه فهميده.»


ناهيد جيغي كشيد و رفت،و نويسنده به جمله‌اش افزود كه:«ناهيد چاي را زمين ريخت،مثلِ روز خواستگاريش، و با فريادي گريخت. چراكه نويسنده‌اي را ديده بود كه مرده‌ است ولي هنوز دستانش مي‌نويسندو هنوز داستانش ادامه دارد.»


* ماه را گويند،در گويش گيلكي.
** عنوان داستاني از قاسم‌كشكولي در مجموعه‌ي: زن در پياده‌رو راه مي‌رود.

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30146< 4


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي